خاصیت خاص بودن
هوالرحمن الرحیم
شور همان دویدن های حیاط دبیرستان ، در ما جوانه زد ...
حالا امروز ، ساعت پنج و سی دقیقه ی عصر بود قرارمان ..
همه مان ، همه مان ، همه مان آمده بودیم ...
درست همانجایی که برای اولین بار او را دیدیم ...
دبیر درس اختصاصی سال دوم و سوم دبیرستان ...
هر کداممان از سویی ، از گوشه ای از شهر آمده بود ، دختر های لوس و نازدانه ی خانواده حالا همه شان یک اتوبوس را هماهنگ کرده بودند تا بیست سی نفری و به تنهایی و بدون هیچ بزرگتری بروند و بشوند یک تسلا در بی قراری های جان همسری که در حق ما مادری کرده بود ..
امروز ، مراسم ختم بود ...
ختم همسر ِ دبیری که مادری بود برایمان ...
عقربه ها به وعده گاه رسیدند ، کم کم چهره ها ظاهر شدند مقابل درب دبیرستان ...
اما ...
این چهره ها آن چهره هایی نبود که من هر روز هفته می دیدم ، این ها آن سادگی را نداشتند ، این ها آن نور ، آن شور ، آن جوانی ..
چهره ها یکی پس از دیگری عجیب تر می شدند ...
لباس ها ...
هوا سرد بود ، داخل دفتر نشستیم و جز من ، باقی مشغول یک کار بودند !
- بچه ها هیچ فکر می کردین یه روزی تو دفتر دبیرستان رژ بزنیم ؟
- یا اصلا با این لباسا اینجا باشیم ... ؟!
- یا بی واهمه با گوشیامون ور بریم ؟!
و در این میان،
من تنها محجبه بودم ...
من تنها کسی بودم که طره اش بر پیشانی جا خوش نکرده بود و آرایشی جز لبخند رضایت او بر چهره نداشت
و چقدر زیباست این یکی یکدانه بودن ،
این لطف بی کران او که تو یگانه باشی و خاص ...
متفاوت ...
اینکه همه از ابهت چادر مشکی ات بگویند و بس ...
میدانی ؟!
خدا چیز هایی را خاص خلق کرد و این روز هاست که خاص بودن آدم های خاص تجلی می کند ...
و خدایا ،
خدایا شکرت که مرا وابسته نکردی به چیزی که القا کند من زیبایم !
تو باورم دادی که زیبا ترینم و درگیر ابروی برداشته و خط چشم و رژ و ... ام نکردی ...
که چه دردسری است ، چه فلاکتی است وقتی که خودت را زنجیر کنی به این ها تا احساس کنی هستی !
دیروز
دیدم
تو را
میان
آسمان
چه زیبا بود ... !
#س_شیرین_فرد
چرک نویس
کلمات کلیدی :